همیشه مواردی هست که متاسفانه خواسته و نا خواسته ورود پیدا میکنند به زندگیم!
حضورشون باعث آزارمه ولی چاره چیه ! یا باید سوخت یا باید ساخت؛
گور ِ پدرش، میسازم تا بسوزه !
خلاص...
- ۰ نظر
- ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۰۷
خوب نیستم! توو این ده سال چنان پدری از من در اومده که توصیفی براش ندارم،
واقعیتش این ده سال درد داشت ولی یه حسِ منزجر کننده ای بهم تشر میزنه که جناب
خودِ شما هم کم مقصر نبودی ، زیادی بال و پرش دادی، پُر روش کردی ته کار هم یک سگ قلدری شد که
سرانجام هم افتاد به جون خودت به سلامتی و میمنتی !
تیکه که بودی ، پاره ترت کرد!
دلم میخواد بنویسم "بگذریم" اما می سوزم...
#کمک حالم نبودی...
نه خوبم و نه بد، نه خوشحالم و نه غمگین! همه حسهایی که این سالها دارم فعلاً به همین
منوال بوده و بماند که دلم به شدت میخواد تموم بشه این بیقراریها! البت روزهای زیادی هم بوده که موارد بدش
چربیده به اوضاع خوبش! داغونتر شدم ولی خب شکر؛
شُکرهام از ته دلم نیست! گاهی به ادمهایی که میگن شکر حتی در سخت ترین شرایط زندگیشون!
حسودیم میشه وحتی بعدش اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که آیا شُکرهایی که میکنن واقعیِ یا نه!
اصلا بگذریم! الباقی بماند که نگم شاید قابل تحملتر باشم...
#خدا دوست داری منو یا نه ؟!
# من چِمه!؟
# ...
اگه حالم خوب باشه ! اولین کسی که تعجب میکنه، خودمم!
و لاغیر...
# تو دانی سرِّ من ُ ، من هنوز مفلوکِ مفلوکم!
در این 29 سالگی که از خدا عمر گرفتم هیچ چیزی رو یاد نگرفته باشم اینو خوب یاد گرفتم که ما
خیلی خیلی بلدیم حرفهای قشنگ بزنیم! به نحو احسن نصیحت کنیم! ولیکن در
ادعا نیز بسیار تند و تیزیم! ولی یکی بگه بالای چشمون ابروئه!
تا برای طرف فاتحه نخونیم و حلواشُ نخوریم! مگه کوتاه میاییم! نمیام که ! نه بخاطر اینکه استادِ
حرفهایِ قشنگُ ناصح ماهر و ادعا طلب قهاری هستیم ! نَه ، مافقط خودمونُ علامه دهر میبینیم و
دیگرون رو یه مشت گوسفند بی صاحابی که جز نشخواری کردن توو چراگاه زندگی!؟ شعورشون به هیج
جا قد نمیده... !
اره جانم ...
توو گروه فامیلی با یکی بحثم شد! سر اجزای صورتِ یکی دیگه!
شعور هم چیز خوبیه ؟ چهره ادمها دست خودشون که نیست، صد تا علت و معلول وجود داره!
مهمتر از همه اصلاً خدا اینجوری خواسته ، من و تو چکاره ایم!
حالا شما بیا مثلاً بگو بخاطر اون چشم ِ چپش ، یا چمیدونم این بینی غیر متعارفش یا اصلاً هر چی
میشه فهمید فلانیه ! بعدش فکر کنی خیلی خنده داره و همه هم میگن به به و چه چه ...
منم خیلی محترمانه به ایشون گفتم : داشتیم از این دست حرفها خانم فلانی !
تازه میگه چی داشتیم ؟! منم توضیح دادم که چهره دست خداست ، چون دخالتی در انتخابش نداریم
درست نیست هر کدوم از اجزا رو اونم برای ادمی که خودش تو جمع نیست به سخره بگیریم بقیه هم
هر هر و کرکر راه بندازن!
میگه جنبه رو ببر بالا ، منم گفتنم جنبه چه ربطی به احترام داره !؟
ته اش به اینجا ختم شد که گفت تو رعایت جوانب داشته باش ما هولت میدیم !
منم گفتم : این چیزها هُل دادنی نیست ! همیشه رعایت کردنی بوده و هست !
زر زد دوباره که : برای طرف این قدر مهم نیست که برای تو مهمه !؟ بی خیال شو بابا ؟!!!
دست از کیبورد برداشتم و به خودم گفتم : دیگه ادامه دادنش ننگه ، جواب زر رو که نمیدن ... والا به خدا.
# کی میخوایم یاد بگیریم این چیزهارو! کی میخوایم کور رنگیو بذاریم کنار و پا رو خط قرمزها نذاریم...
# منم که اعصابم همینجوریش خورده ، دوباره با حماقت این و اون ، انگار نفت بریزن روم! گُر میگیرم...
# منو ببخش فامیل :)
به دلم اشتباه برات شده بود!
خدا نخواست تکلیفم مشخص بشه، نمیدونم شاید هم خودم تلاش نکردم!
همچنان این استرس ها هستند که هوار میشن روی سرم! دلم
یا حتی روی این پیکر نخراشیده ام! و حتی بدتر ، سرنوشت ِ بی بخارم...
# این پیرمرد هنوز خونشو پیدا نکرده ..
# حالم خوش نی...
به خودم گفتم میام اینجا تا کمی راحت تر باشم برای صادق بودن با خودم! اصلا کی به کیه،
اما دیدم نه! نمیشه این کار من نیست، حضورم در این جا و این نوع سبکِ نوشتن ، فقط یک
فرارِ مضحکانه از سلسه مراتب از سری شخصیتهایِ مزخرفمه که به حول قوت حضرتِ مجازی
به شکست مواجهه شده و بی شک کاربرد دیگه ای نداره!
جواب همچنان ، همون معمایی مونده که بوده! اصلاً من با خودم مشکل دارم ! انگار که با
خودم رودرباستی داشته باشم! ذاتاً بیان کردن حرفهای دلم یا حتی مشکلاتم با فرد دیگه ای،
همیشه برام سخت بوده و هست !خیلی فراتر از به ندرت پیش اومده که حرف دلی رو برای
کسی بازگو کنم یا همون دفعه اول دردمُ بگم و خلاص کنم
این منِ لامصبُ ! هنوز هم که هنوزِ از تعبیر اشتباهم توسط دیگران ، دچار هراسی میشم که
وصفی براش ندارم!
یه مدتی میگفتم : گور پدر همتون! هر غلطی دلم بخواد انجام میدم
ملتُ سننه! ولی دیدم شعورم به هر غلطی قد نمیده! نه به خلق و خوم میخوره نه با گنجایش
مغزی و رفتاری و خانوادگیم منطبقه! گاهی به خودم میگم پس بعضی از مردم چطور دست به کارهایی
میزنن که نه تنها خودشون بلکه خانواده و جد و آبادشون به تباهی و رسوایی کشیده میشه!
اونوقت تو حتی نمیتونی برای حل مشکلاتت از کسی کمک بخوای،
خودم به تنهایی دارم یک پدری از خودم دربیارم که "فتبارک الله به خودم " شاید توصیف قابل قبولی
برای اجمعین حماقتهام باشه!
#جدی نگیر! یه چرتی گفتم صرفاً واسه تخلیه ِ ملاجم...