از تو تا من

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۹۷/۰۱/۰۵
    :(
  • ۹۷/۰۷/۲۱
    ...

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است


سالهاست حالم خوب نیست! زر به حساب نیاد نه از خودم راضی ام و نه از زندگیم!

نعمتهای خوب و زبادی دارم که هر روز دست به سمت آسمون دراز کنم و بگم شکرت، راضی ام به رضات!

اما دلیلهای زیادِ دیگه ای هم هست که بگم : چطوری دلت میاد حالمُ بگیری،

چطوری طاقت میاری من این همه سال صدات کنم و یه جواب درست و حسابی بهم ندی،

اخه این دستِ بی نمکم به خون کدوم انیس الدوله ِ تو آلودست که هر چی میشورم پاک نمیشه...


# اصلاً کجا باید برم که حالم خوب بشه ، دست به سمت کدوم حرم دراز کنم که پَسم نزنه!

# امانُ امانُ امان !




  • my name is you!

 دردِ کمرم هنوز ادامه داشت و مجبور شدم دوباره برم پیش یه پزشک متخصص!

یه گفتگوی شرح حالِ مریض و دکتری داشتیم و ایشون هم  گفت: این مشکل

شما با رعایت و استراحت مطلق و مصرف داروی به موقع، دستِ کم شش ماه

زمان میبرد تا بهبودی حاصل بشه و از اونجایی که منم خیلی رعایت میکردم!!

متاسفانه بهبود چندانی حاصل نشده بود. یه چندتایی دارو نوشت! و امرکرد

دو هفته دیگه مراجعه کنم اگر بهتر شدم که هیچ اگر که نه،  باید عکسبرداری

تجویز کنه تا ببینه چه مرگمه! داروها رو دیروز گرفتم سه نوع دارو تجویز کرده ،

از امروز شروع کردم به مصرفشون! داروی اول که خوشبختانه بد نبود اما داروی

دوم که بعد از ناهار بود دهنمو سرویس کرده! چند دقیقه بعد از مصرف حالت تهوع

داشتم تا همین الان! دیدم نمیشه گفتم برم یه میوه ای چیزی بخورم شاید بهتر شد

اما افاقه نکرد، یادم افتاد حاج خانوم نعنا و پونه کاشته پاشدم و یه خورده چیدم و

شستم گذاشتم ورِ دلم،  دارم  دونه دونه میخورم! یه نعنا یه پونه ! یه دو تا برگ

ریحونم چیدم برای فندق! حالم بهتر شده ، شانسی که آوردم اینجاست که این دارو

رو فقط یکی در طی روز باید بخورم  و قطع به یقین بعدش هم یه

کاسه نعنا و پونه! حالا این به درک ، شیاف هم داده ، به عمرم شیاف مصرف نکردم!

اصلاً یه جوریم، نمیدونم با چه پروسه ای خودمُ قانع کنم ! شش ماه پیش هم این دارو

جزو مواردی بود که مصرف نکردم اما این دفعه دیگه این تو بمیری از این تو بمیریها نیست،

جدی جدی باید بمیرم :ا




  • my name is you!


به دلم برات شده بلاخره بعد از مدتها خدا خواسته تکلیف این
موضوع مشخص بشه و من بعد از ده سال

کمی آروم بگیرم! استرس ها رو کنار بزنم ، بخندم و حتی زندگی کنم ...

شاید شاخ رستمی نشکسته باشم  ولی توو این مدت به حدی تحت

فشار بودم که حل این موضوع مثل برداشتن یه وزنه صد تنی از روی

سینه ام میمونه! توو همه ِ این سالهایِ بیقراریو سردرگمی

موهام سفید شده ، استرس و خودآزاریها دمار از روزگارِ این

بدنِ شکسته م درآورده...

کمرم خم شده و شدم جوونی که رنگ پیری رو ندیده

عصا به دست شده باشه! شاید هم دندوناش ریخته

و نا امیدِ نا امید آلزایمر خفتش کرده و ترسون و لرزون دنبال خونشون میگرده!





  • my name is you!